♥♥« یه غزیبـــــــــــه»♥♥
هیچ کس نگفت که تولدت مبارک . . . . . . . . . . . . !
تولدی که با تنهایی سر شد . . . . . . .. . . . . . . !
حتی خانوادم هم تولدمو تبریک نگفت...
این است سرای تنهایی،من
برای این است که میگویم
تنها ترینم
خودم به خودم خواهم گفت
"تولدت مبارک"
مرا که میشناسی! خودمم...
کسی شبیه هیچ کس...!!
کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی
شبیه پست هایم هستم
شاد،گاهی غمگین ،
مهربان ...صبور...کمی هم بهانه گیر
شبیه باران پاییزی،ازفاصله ها دور و به عشق نطدیک
شاید تو
سکوت میان کلامم باشب
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس میکنم
شاید تــــــــــــــــو.....
هیاهوی قلبم باشی
دیده نمیشوی اما من ، نو را نفس میکشم
قصه رفاقت....
قصه سنگ های کنار ساحله....
یکی یکی اون ها رو جمع میکنی...
بعدش یکی یکی پرت شون می کنی تو دریا...
اما بعضی وقتا سنگ های قیمتی گیرت میاد
که هیچ وقت نمی تونی پرت شون کنی
وبرای خودت همیشه نگاه می داری!!!!!!!!!!!!
لعنت به ساعتهایی که جلو نمیروند،
خواب می مانند ،
کار نمی کنند ،
کوک نمی شوند ،
عقب می مانند ،
و از رفتن خسته میشوند
این بلاها از وقتی به سر ادم میاد
که منتظر کسی باشی که
دوسش داری!!!!!
خیــره بــه مـــردمـ ...
نشـــســتـه امـ ...
تنهــــــاے تنهـــــــا ...
نـہ کسے حالمـ را مے پرســــב ...
نہ کسے هوایـــمــ را בارב ...
عیبــے نـבارב ...
ماه ــهاسـت بــــه ایــن زندگــــے عــاבت کـــرבه امــ ..!
پسندیده اند :
یک موی سفید میان موهای
کلاغی خوشرنگ هزار فکر به سر آدم می اندازد
حسابشو بکن یک کار مثبت وسط اینهمه بدی چقدر تنهاست
بعضی وقتا آدما
الماسی تو دست دارن…
بعد چشمشون به یه گردو میفته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماس میفته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره…
میدونی چی میمونه؟
یه ادم…
یه دهن باز…
یه گردوی پوک…
یه دنیا حسرت…
خدایــــــــــــــــا
شفـــــا یعنی تـــو
وقتـــــــی در دلــــــــم نباشـــــــی ؛
من مجموعــــــه ای میشوم از دردهـــــــــا ..
الهی
اگر بخواهم ... شرمسارم
اگر نخواهم ...گرفتار
الهـــی
باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی ...
وقتی دربدو تولـدم نگاه حسـرت وار مادر دیدم آه کشیدم
وقتی همبازیانم هرروزبایک عروسک بازی میکردند آه کشیدم
وقتی دانش آموزان حاضرجواب بودندومن صم بکم آه کشیدم
وقتی همکلاسی ام هرروز،یک لباس و کفش می پوشید آه کشیدم
وقتی کسی رادوست داشتم که اوبادیگری بود آه کشیدم
وقتی او،مرا میخواست ومن دوستش نداشتم آه کشیدم
وقتی متوجه شدم حق هیچگونه انتخابی ندارم آه کشیدم
وقتی کسی دلم را شکستــ ! که انتظارش نداشتم آه کشیدم
وقتی میبینم کودکان همپای من تکنولوژی رالمس میکنند آه کشیدم
وقتی دردودلم با تو گفتم که دردت از من بیشتر بود آه کشیدم
وقتی دستای خسته پدررا میبینم ولی دریغ ازیک خسته نباشی!
وقتی تو سواره و من پیاده، وقتی من درسرماوگرما"میلرزم و میسوزم وتو درآسایش!
وقتی توبهترینهامیخوری ومن با تکه نان وماست سیر میشوم!
وقتی توازمارک البسه میگویی ومن بدنبال وصله پیراهنم!
وقتی قرارهای تو دربهترین نقطه شهربصرف کاپوچینوومن به یک چای راضی ام!
وقتی مانیکورتو و ناخن کج و خشن خودم دیدم! آه کشیدم
وقتی برای آرایش و زیبایی میلیونها خرج میکنی و من تنها با منقاش کج وکوله !
وقتی زندگی ساز مخالف می زند ومن بایدباریتم آن سازگار شم ! آه کشیدم
ولی بازم می گویم خدا بزرگ است وهنوزم دوستش دارم ! اینبار تو آه بکش... خدا
با هم بودن رو دوست دارم و حالا با هم میمونیم ما ساختیمش این بود زندگی مرگ همین بود با هم بودن شیرین بود
مسافرم
درجستجوی سرزمین احساست
درپی کشف عاشقانه ای ازجنس ناب که هرگزبه زبان نیاوردی
مسافرم
مسافری عاشق
وتو مجهول ترین معشوق روی زمینی
من می گویم وتو همچنان درسکوت خیره درچشمانم گوش میدهی
لبخند میزنی
وبازسکوت
کشفت خواهم کرد
همانطورکه عاشقت کردم
راستی میدانی شنونده خوبی هستی
دوست دارم دستم را بگیری و زیرگوشم زمزمه کنی
که پشت خوابهای نا آرام تو...
چیزی بیش از نگرانی های زنانه نیست...
دستت را بگیرم و زیرگوشت زمزمه کنم
که پشت نگرانی های زنانه ی من...
خدایا
به فکرمان.............منطق
به قلبمان...............آرامش
به روحمان ..............پاکی
به وجودمان............ آزادی
به دست هایمان .......قدرت
به چشم هایمان.........زلالی
به زندگی مان ............عشق
به دوستی مان........... تعهد
و به تعهدمان..............صداقت
عطا کن!(آمین)
چشمانم به نگاهت حسودی می کنند
و نگاه مشتاق و تشنه تو
به دستان گریزان من
ناگسستنی است..
چقدر خستگی ناپذیرست...
آشوب نگاه تو..
دختر باید وقتي آقاش خوابه بره رو كمر آقاش بشينه و
نذاره بخوابه تا دیوونه
بشه ؛بعدش كه آقاش عصباني شد و گفت بسه دیوونه
نيم وجبي چي ازجونم ميخواي بذار بخوابم،
چشماشو مظلوم كنه و بگه
بوس مخوام!
میگویند زمان طلاست اما من چشیدم دروغ میگویند، زمان آتش است ثانیه به ثانیه اش میسوزاند و تا به شعله ات نکشد نمیگذرد
از بغــض !
فقط گاهـی
خـط ِ اشکی… میسـوزانـد صـورتـم را.