افسانه هارو رها کن ….
دوری و دوستی کدام است؟؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند !
من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند !!…
به همین سادگی …
همه میتونن اسمت رو صدا کنن اما
کم هستن کسایی که وقتی اسمت رو صدا میزنن
لذت میبری و با تمام وجود دوس داری
در جوابشون بگی:
جااااااانم
دلم گرفته ای دوست هوای گریه دارم ...
می خوام برم از اینجا ... بال و پری ندارم !!!
می خوام برم دل بکنم ... از این دیار پر ز درد !!!
می خوام برم سفر کنم از این همه غصه و رنج
چشمای خشک من دیگه طاقت گریه نداره ....
حسرت یه قطره اشک توی دلم جا میزاره !!!
دلم گرفته و باز میون این همه راز ...
می خوام که داشته باشم یه هم سفر یه همراه !!!
چیکار کنم که تنهام ... سکوت من یه دنیاست
دریایی از اشکم و ناله هامم بی صداست
زندگی تلف کردن ثانیه ها نیست...
زندگی خاطره های گذشته ماست وعشق من گذسته من در تو
خلاصه میشه
خاطرات خوب وبد من با تو بود....
چه خوب وچه بد من تورا میخوامت... ای بهترین امید من واسه
زندگی کاش سر نوشت مارا از هم نگیرد
زندگی یعنی خواستن تو
دوست داشتن تو ...
خدایا کاری کن زندکی من بدون عشقم نباشه حتی یه لحظه....
یهو دنیات کوچیک میشه
یهو همه چیز غیر قابل دسترس میشه
یهو همه چیز نشدنی میشه
اونوقت در اووووج ناامیدی...یه تلفن, یه اس ام اس, یه پیغام, یه خبر
میتونه همه چیز رو برامون دوباره خوب کنه,شاد کنه,امیدوارمون کنه
سعی کنیم از همدیگه بیشتر خبر بگیریم...
زندگی انگار تمام صبرش را بخشیده است به من.... هرچه من صبوری می کنم اوبا بی صبری تمام هول میزند برای ضربه بعد.... کمی خستگی درکن... لعنتی.... خیالت راحت..خستگی من به این زودی ها در نمی شود....
اینکه گاهی،
صبح ها
دلت نمیخواد بیدار شی
همیشه نشونه تنبلی نیست؛
خسته ای از زندگی
نمیخوای قبول کنی که
یه روز دیگه شروع شده...
به خودت افتخار کن
ای سردار فاتح سرزمین احساسم
که سرزمین وحشی احساسم را به بند کشیده ای و بر قلب وجانم حاکمی
به خودت افتخار کن
قلبی را که به قیمت سالها تنهایی حفظ کرده ام به نازچشمی تسخیرکرده ای
به خودت افتخارکن
*ای حاکم مطلق احساسم*
بهشت می تواند
کسی باشد که دوستش داری،
کسی که دوستش داری
می تواند
بهشت باشد
و مهم نیست
اگر
غروب ها
به جای نهر های شیر و عسل
با قرصی نان تازه به خانه بیاید
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!
هيچکس نـفهميـــــد که « زلـيخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ....!!
ميــــداني چــــــــــــرا ؟؟؟
مـــــردانـــگي ميــخواهـــــد!
مــــــــاندن ، پــاي عشــــــقي که مـُـــدام تـو را پـــس ميــــزنــد....
امروز با تمام دنیا قهرم!
امــــــــــــــــــــــــا...
اگر تو صدایم کنی بر میگردم
با سادگی و وجود پـر از عشقــم میگویم:
جـــــــــ♥ـــــــــانم...
توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....
کجایی تا ببینی چقدر مشتاق دیدار داری؟!! آنان که می خواهند بدانند شیرینی زبان مرا چه کسی به کام خود مکیده است... که چنین زهر میبارد از سخنم!!!
از سا ختـــــــار دنـــیــــــــا
اطلاع زیادی ندارمـــــــــ....
ولــــــی من هم دوســــت داشتـــــــــم
دنیـــــــــــای كســـــــی باشــــــــم...♥♥♥
رســا تــرین فــریــاد یک " زن " است ...
وقتی سکوت میکند ...
وقتی بحث نمیکند ...
وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند ...
بــفــهــم ..!
وقتی کسی را عاشق خودت میکنی...
در برابرش مسئولی...
در برابر اشکهایش...
شکستن غرورش....
لحظه های شکستن در تنهایی....
و اگر یادت برود!!
در جایی دیگر سرنوشت به یادت خواهد آورد
راهــ کـِـﮧ میـروے
عَقــَـب میـمــانَــم•••
نـَه بـَـرای اینـکـِـﮧ نـَخواهَـم با تــُـــو هـَـم قــَـدم باشَـم
میـخواهـم پا جاے پاهایـَـت بگــُـذارَـم
میـخواهـَـم مـُـراقبـَـت باشَم
میـخواهـَــم رد پایـَـت را هیچ خیابانـے در آغوش نکـِـشـَــد
تـــُــو فــَـقـَـط بـَــراے مـَـنے•••
در جهانی
که دوستت دارم، چون وزیدن باد کوتاه است
و قلب ها، پنهانند و گم،
قلب تو
در دستهای من، گرم و سرخ
تپیدنی ابدی خواهد داشت...
و دست هایت، چون
شاخه ای نور
با من است...
تو آغازی دیگری...
افسانه هارو رها کن ….
دوری و دوستی کدام است؟؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند !
من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند !!…
به همین سادگی …
من خوبـــــــم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهـــی به یادش که می افتم،
دلم تنگــــ میشود…
این که عــــشق نیست…
هســــــــت…؟
پسر گفت :اگر میخواهی باهم بمانیم باید همجوره بامن باشی دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت :باشه عزیزم هرچی تو بگی پسرک دختر راعریان کرد دختر ارام میلرزید
ولی سخن نمیگفت میترسید عشقش ناراحت شود پسرک مانندابری سیاه بدن دخترک رابه اغوش کشیدبدون کوچکترین بوسه ای شروع کرد ..دخترک اهی کشید پسرک مانند چرخ خیاطی بالاوپایین میشددخترک بدنش میسوخت ولی صدایی نمی امد پسرک چند تکان خورد وکنار دخترک افتاد دختر بالبخندگفت:ارام شدی عروسکم؟؟پسرک ارام خندید لباسهایش راپوشیدو رفت دخترک ساعتی بعد تلفن را برداشت وزنگ زد وگفت:سلام عشقم اما پسرک مانند همیشه نبودوتنها گفت:دیگر به من زنگ نزن وقطع کرد دخترک عروسکش را دراغوش گرفت ودر کنج اتاقش ارام گریست چند سال گذشت...تبریک میگویم به پسر که همان دخترک زیبا شد فاحشه قصه ما،فاحشه سیگارم تمام شده تو سیگار داری؟فاحشه ارام میگوید:چرا به دیگران نگفتی به جرم عاشق شدن فاحشه شدم؟پسرک محکم تر سیگار کشید........