♥♥« یه غزیبـــــــــــه»♥♥
بغضهایم را
به ابرها می دهم
و قلبم را
از نام تو پر می کنم
باران که ببارد ...
آواز قلبم شنیدنی است !!!
خدایا...........
خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه
زندون هم اینطور نیست سکوتش دیوونه ام کرده شبها تا صبح بیدار چشمهام عادت کرده نمیدونم کدوم روزی میگن زندونی آزادی از این حسرت میرم بیرون به سوی شوق آزادی تو این دنیا تک و پرتم ولی خوشحال و خندونم شاید دنیا جوابم کرد ولی از زندون گریزونم
دراین شهرصدای پای انسانهائی است که همچنان که تورامیبوسند، طناب دارتورامیبافند. انسانهائی که صادقانه دروغ میگویند وخالصانه به توخیانت میکنند. دراین شهرهرچه تنهاترباشی پیروزتری!
خدایا... در عین ناامیدی دست نیاز به سوی تو دراز می کنم... تو را صدا می زنم.....به صدایم گوش کن! خدایا... پر از گناهم......و تو ستاری.....گناهانم را بپوشان! تو بی نیازی و من نیازمند کرم تو... خدایا... کمکم کن تا بد را از خوب تشخیص بدهم.... توانایی بده تا در راه تو قدم بردارم... امید بده تا بنده ی تو ؛ حقیر تو ؛احساس ناامیدی نکند... تو عادل....تو رحمن....تو رحیم.... و تو ؛ من ؛ این بنده ی حقیرت را به سوی خویش بخوان... تا همیشه سپاسگذار نعمت های تو باشم... دست های نیازآلودم همیشه به سوی تو دراز است... خدایا صدایم را بشنو...
کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز
کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•¸¸.•
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
چقدر خوبه وقتی ا عشقت قهر میکنی
وو بر خلاف مت ميگي:
ديگه دوستت ندارم، ديگه نميخوامت...
اين جمله رو بشنوي:
غلط كردي، چه بخوايچه نخواي مال منــــي...
یہ وقتآیے ،
یہ جآهایے ،
یہ حرفآیے ،
چنان آتیشتــ میزنہ
"
کہ دوستـ دارے فریــاد بزنے،
ولیـ نمیتونے !!
دوستــ دارے اشکــ بریزے ،
ولیـ نمیتونے !!
حتے دیگہ نفســ کشیدنمــ براتــ سختــ میشہ !!
تمامــ وجودتــ میشہ" بغضے "کہ نمیترکہ ...
بہ اینــ میگنــ
"درد بے درمون"
که فقط مـــــرگ ارومش میـکنه
و من فریب چشمانت را خوردم
چشمان حیله گری داری اول مست میکند
بعد عاشقت میکند
و حالا با من سخن میگوید
و من خوشحالم فریب این چشمان را خورده ام
و دلم را ربوده ای
دوستت دارم...
پس چرا …
همه عمرتان را صرف این بدنی که قرار است آخرسر غذای کرم ها شود نکنید...!!! صرف چیزی بکنید که فرشتگان میخواهند بردارند و ببرند...!!!
ارام ارام میبوسمـت
انقدر که طرح لبهایم روی تمـ ـام بدنـت جـا بمـاند
بگذار همه بداننـد آغـوش تو ، قلمرو ی منــ اسـ ـت ...
خسته ام ،از نگاهی که مرا رنجانده
خسته امم ،از صدایی که مرا ترسانده
از همانها که مرا کم دیدند
از کسانی که به من خندیدند
از همه افکاری که مرا می سنجند
از سکوتی که مرا می بلعد
از گناهی که دلم سنگین کرد
از غروبی که دلم غمگین کرد
خسته از انسانها
خسته از رویاها
خسته از خستگی خود که مرا می شکند
خسته از زندگی خود که دلم می شکند
از غرورم که مرا نفرین کرد
از زبانی که به من توهین کرد
از غرورم که هماهنگ به آه سردم بی تفاوت رقصید
از همه رویاها که به همراه سکوت در درونم لغزید