♥♥« یه غزیبـــــــــــه»♥♥
آرامشــی میخواهم
خلوتــی میخواهم
تــو باشی و من
در کنار هم
تو سُکوت کنــی و مَــن گوش کنم
و من آرام بگویم ترا دوست دارم و تو گوش کنی
و آرام بگوئی .. من هم
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
.
بیا زودتر چیزها را ببینیم
.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند
.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام
.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
لمس تن تو شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد....
داغی لبت جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند...
هم آغوشی با تو هم خوابگی چرک آلودیست
حتی اگر خانه خدا خوابگاهمان باشید....
فرزندمان حرام نطفه تربن کودک زمین است
حتی اگر من مریم باشم و روح القدس خاتون من.....
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم
یک بوسه ، یک نگاه ، حتی حرامم باد
اگر تو عاشـــقم نباشــــی
هَـر قدر هَـم که مُـحکـم باشـی
یـک نُـقطـه ..
یـک لَـبخَـند ..
یـک نِـگاه ..
یـک عَطـر آشنـا ..
از درون داغونت میکند
هَـر قدر هَـم که مُـحکـم باشـی ... !!
آقا جون قربونتم آخه من مهمونتم
ضامن آهو رضا...لاله ی خوشبو رضا...
ممنونم امام رضا که رام دادی تو حرمت
حالا این دست من و این همه لطف و کرمت
ادامه مطلب
**********************************
گـاه گاهـی دل من می گیرد...!!!
بـیـشـتر وقـت غروب....!!
آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست...
من وضـو خواهم سـاخـت
از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی
و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد...!!
***************************************
از حضرت امام رضا(ع), روایت شده است که :
(…یقدر فیها ما یکون فى السنه من خیر او شر اومضره او منفعه او رزق او اجل و لذلک سمیت لیلة
القدر) (۴); این شب را لیلة القدر نامیده اند, چون آنچه مربوط به سال است, از قبیل خوبى, بدى, زیان,
سود,روزى (معیشت) و مرگ و ولادت در آن شب اندازه گیرى مى شود.
ادامه مطلب
خدايا مرا بر آن مدار در پی عافيت تن از رويارويی با خطر بپرهيزم. ودر طلب رهايی از درد دست تکدی دراز کنم. خدايا، مگذار در آوردگاه زندگی به جای اتکاء به نيروی خويش چشم طلب به ياوری ديگر دوزم. و مگذار به جای اميد به شکيبايی در کسب آزادی از ترس و بيم آزمندانه خواستار نجات تن باشم. خدايا، ترس و بيم را از من و ايستادن و احساس رحم و شفقت خود را تنها در پيروزی نصيبم ساز اما اجازه ده تا فقط در لحظه های شکست چنگ در دست قدرت تو زنم. |
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت ...
نمی توان گفت و حتی سرود...
با تو بودن...
قصه شیرینیست به وسعت تلخی تنهایی...
و داشتن تو فانوسی ست..
به روشنایی هرچه تاریکی در نداشتن...
**************************************
دیر زمانیست که چشم گذاشته ام...
آن قدر که بازی را از یاد برده ام!!
بگذار ببینم..!
تو باید مرا پیدا کنی یا من تورا..!!!؟؟
**************************************